لنالنا، تا این لحظه: 16 سال و 6 روز سن داره

لنا

سومین یلدات مبارکککککککککککککککککککککککک لنا جونم

یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت ببندد امشب بیداری را پاس بداریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست.  یلدا مبارک لنا جونم سومین یلدات مبارکککککککککککککککککک عزیزم ...
30 آذر 1390

لنا و خواب خرگوشی

لنا به قدری خرگوششو دوست داره که بعضی شبها لج میکنه و میگه که پانی حتما" باید تو تختم بخوابه ولی پانی خرگوشه زود از تختش میپره میاد بیرون آخه پانی عادت داره روی فرش اتاق لنا بخوابه و با نخهای فرش بازی کنه اینجا دیگه پانی برنده شد و لنا رفت کنار پانی خوابید پانی بیچاره چقدر قصه گفتی که لنا خوابش برد.     ...
29 آذر 1390

خرگوشک

سلام به همه دوستان مرسی از اینکه با غیبت طولانی که داشتم کلی واسم پیغام گذاشتین من باز اومدم البته با لنا و خانم خرگوشه ...
29 آذر 1390

جمعه روز گردش

سلام مامانی امروز من و بابایی وشما رفتیم بیرون آخه هوا خیلی خوب بود با هم رفتیم آبگیر نیلوفر آبی اونجا ناهار خوردیم وبعدش مشغول بازی شدی چندتا خرگوش اونجا بود و تو هم همش دنبالشون میکردی خرگوشها فرار میکردن و تو هم دنبالشون میدویدی خلاصه خیلی شیطونی کردی و اصلا" آرام و قرار نداشتی ...
28 آذر 1390

بیمارستان بوعلی

بازم سلام مرسی از همه دوستای وبلاگیم که تو این مدت تنهام نذاشتین خلاصه لنا از سه شنبه تا شنبه بیمارستان حکمت بود و با گرفتن آنتی بیوتیک تبش قطع نشد با رضایت شخصی شنبه شب بردمیش بیمارستان بوعلی بستریش کردیم و دکتر رضایی بعد از انجام اکو قلب و مشاوره خونی و سونوگرافی شکم و رادیوگرافی سینه تشخیص داد که بیماری لنا عفونت ادراری که بد درمان شده و تا پنجشنبه اونجا بستری بود واسه من این چند روز به اندازه سال گذشت روزهای طولانی بیمارستان و شبهای غمبارش و انشالله هیچ بچه ای نچشه امیدوارم خداوند همه مریضارو مخصوصا" بچه هارو زودتر شفا بده به لنا هم خیلی سخت گذشت تمام دستش سوراخ شده بود هر روز ازش خون میگرفتن واقعا" روزهای بدی بود فردا هم اسکن کلیه دار...
22 آبان 1390

روز جهانی کودک

من کودکم  دنیا در انتظار ورود و قدوم من است .نظاره گر زندگی وراه آینده من است.                                                                                      من کودکم به دنیای شما پای مینهم دنیایی که درباره اش هیچ ن...
13 مهر 1390

اولین روز مهد

سلام مامانی ببخشید که خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم آخه درگیر ماه مهر بودم امروز صبح بردمت مهد کودک نسیما ساعت ٧ صبح واسه اولین بار خودت با شور وهیجان دویدی رفتی حتی با من خداحافظی هم نکردی تو مدرسه همش دلم شورتو میزد تا ظهر ٤بار با مهدت تماس گرفتم وحالتو پرسیدمچون کارم تو مدرسه طول کشید ساعت ٢ بابایی اومد دنبالت اومدین خونه منم ساعت ٣ اومدم خونه خدارو شکر که مهدکودکو راحت قبول کردی. ...
3 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لنا می باشد