قصه به اونجا ختم نشد...شد؟؟؟
قصه به اونجا ختم نشد...شد؟؟؟ قصه تموم شده بود که مامان زهرا و مامان الهام تصمیم گرفتند آشهراد و لناخانومه رو ببرن بیرون ای بابا !!!!!!!!!!باز هم دریغ از چشم های باز !!!!!!!!! هر دو هلاک!!! هر دو خسته!!!! هر دو توی یه لحظه خوابیدن!!!! توجه بفرمایید این تازه اول کار بچه هایی بود که هلاک شده بودند از خستگی تا پاشون به خونه رسید خوابه از چشم هر دوشون پریدن نمود بفرمایید... لنا خانم ... کلی هنر از خودش در کرده... بفرما.... آ شهراد ... غرش های شیرکانه (خنده بود اینجا البته) زبون کوچیکش هم معلومه اینم بازی قایم...
نویسنده :
مامی الهام
19:41